۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

دوران کودکی

من هر روز بلاگ نیک آهنگ رو می خونم .چون شیوه نگارشش رو خیلی دوست دارم
چند روز دیگه تولدشه ( خیلی تبریک) و کار جالبی که کرده اینه که هر روز که به تولدش مونده خاطرات مربوط به چند سالگیشو می نویسه این کارش منو به روزای کودکیم برد .البته نگارش پست قبلی هم بی اثر نبود.جالبترین خاطرهات من مربوط میشه به 7 و 8 سالگیم
خونمون عشرت آباد(میدان سپاه) بود.یه خونه که 2 تا اتاق داشت با ملحقاتش و یه حیاط نقلی که کلی دارو درخت توش بود.
تو همین خونه بود که من برای اولین بار سیگار کشیدم ، نمی دونم دختر خالم که از من 1 سال بزرگتره از کجا یه نخ سیگار گیر آورده بود رفتیم ته حیاط از وسط نصفش کردیم کشیدیم :))))))))))))))))))))) )
تو این خونه ما خیلی دسته گل آب دادیم یه روز دختر خالم ( از من شاید 3 سال بزرگتره) نمی دونم چی شده بود جو زده شده بود منو اونیکی دختر خالمو( شریک سیگار) نشوند رو صندکی موهامونو کوتاه کرد چه جنجالی به پا شد.
تو این خونه همیشه مامان که می رفت سرکار لباساشو می پوشیدم کفش پاشنه بلندشم پا می کردم از رژ قرمزشم می زدم میشدم مامان.
و بعضی وقتا عصرا که مامانم از سرکار می اومد دوتایی باهم شیرینی نون پنجره ای می پختیم
چقدر جوجه تو اون خونه بزرگ کردیم
یاد مامان بزرگم بخیر .روحش شاد
مامان بزرگم دختر یکی از خانهای تبریز بود که وقتی با پدر بزرگم ازدواج کرد کلی خدم و حشم باهاش اومدن خونه پدربزرگم (واقعا زن زیبایی بود سفید با چشمایی سبز ) ، البته لازم به ذکر که بگم پدربزرگ من یه شیرینی فروشی خیلی بزرگ تو زنجان داشت واسه همینم فامیلیشون شکرریزه
بگذریم
روزایی که مامان بزرگم می اومد خونمون عصر که می شد 5 تومن پول به من وپیام میداد که بریم واسه خودمون بستنی بخریم .اونزمان بستنی یخی دونه ای 2 تومن بود باقییشم آرد نخودچی می خریدیم با شکر می خوردیم
یاد اونروزا بخیر
و فعلا دیگه چیزی یادم نمی یاد :)
تا بعد

۱ نظر: