۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

اسارت

مرا بخوان ، شاید پیدا شوم

شاید خود را پیدا کنم

شاید از اسارت واژه آزادم کنی

آخر می دانی

آمدم واژه می روی را معنی کنم ، همزاد پنداری مرا دچار رفتن کرد

و ترس از رفتن مرا میهمان سکون

و حالا نمی دانم می روم یا ساکن هستم

مرا بخوان شاید پیدا شوم

۱ نظر:

  1. تو
    نا آرامی
    به هم ریخته ای
    به این سو و آن سو کشیده می شوی
    در ناآرامی ی
    امیدهایت ،
    آرزوها از جایی آمده اند
    و هیچ کجا
    فرود نیامده اند
    تو
    خیلی نا آرامی دوست من
    اما بدان
    حتی نا آرامی هم
    مرزی برای آرامش دارد
    در انزوا
    جرات برخورد
    با یک صخره را داشته باش
    و از خرابه هایش
    برای خودت قایق
    تازه ای بساز ./

    پاسخحذف