۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

نامه ای برای او

سلام
اگر از احوالات ما جویا باشی قابل عرض که هنوز هم دنیایت میدان جنگ آنانیست که حتی خود را فقط برای خود می دانند.
هنوز هم گرگها در هیئت میش گله را به تاراج می برند.
هنوز هم محرم که می شود همه بر تشنه لبی حسین گریه می کنند.
هنوز هم زنان ده سپر بلای مردانشان هستند.
هنوز هم قیمتی برای دل خوش اعلام نشده.
هنوز هم مرد خدا را از روی داغ پیشانی شناسایی می کنند.
و اگر باز هم بخواهی بدانی
هنوز هم منصور حلاج را روزی 10 بار به جرم انالحق گفتن بالای دار می برند.
هنوز هم سر آغاز قصه مادربزرگ یکی بود یکی نبود است و مثل همیشه نبود داستان سهم ما می شود.
و من نفهمیدم چرا کلاغ قصه هیج وقت به خانه نمی رسد ، شاید او هم مانند هزاران بی سرپناه دورو برم خانه ای ندارد.
می بینی :
همه چیز خوب است و ملالی نیست جز رنج زندگی اجباری در دنیایی که تو می خواستی زیبا باشد و ...
.
.
.
نیست


کنار

نه اینکه تو در کنارم نیستی ،
کنارم مرا ترک کرده :دی

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

فک

پیچای فکم شل شده مثل اینکه :دی
یه چیزی می جوم تو گوووشم صدای چرخ دنده میاد :)

آرزوی من

خدا جونم فعلا باقی آرزوهامو بی خیال خرس قطبی رو بچسب خیلی واجبه:)
دیگه طاقت ندارم :((

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

دلایه های من

دنیا واسه هیچ کس از حرکت نمی ایسته
فرصتها مثل برق از کنارت عبور می کنن
اگه باهاشون همپا نشی از کنارت رد می شن
چشماتو باز کن اونقدر باز کن که از فرصت فقط یه نور گذرا نبینی
در قلبتو رو شادی باز کن خیلی زمان نمی بره که خدا مهمون دلت شه
اگه می خوای لبریز از نعمتهای خدا بشی دستاتو تا می تونی باز کن
خونه ی تو قطعه ای از بهشت می شه اگر لبریز از امید و مهربونی باشه
اگه این طوری شه می تونی صدای هل هله ی فرشته هارو تو خونت بشنوی
بجای اینکه سازتو بدی دنیا کوک کنه تو ساز دنیا رو کوک کن
عروسک خدا باش
هیچ کس به اندازه خدا از عرسکهاش خوب مراقبت نمی کنه.

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

حس خووووووووووووب

آخ که چه حس خووووبیه وقتی حرفایی رو که رو دلت سنگینی می کنه می زنی.
خیاااااااااااااااااااااااااالم راحت شد.
سرم سبک شد.
البته این هیچ ربطی به جریان تغییییر نداره :دی
ولی آقای رضوی تلاش می کنم از قلب فاکتور نگیرم :دی
سعی می کنم ولی قول نمی دم :خیلی دی

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

تغییییییییییر

من اومدم با شعار تغیییر.
می خوام اینقدر تغیییر کنم که حتی خودم از شناسایی خودم عاجز شم.
اینقدر که دیگه حتی منه قبلی از خاطرم بره.
نه اینکه از خودم نا امیدم
نه اینکه از خودم ناراحتم
از خودم خسته ام فقط
دیگه نمی خوام اینی که بودم باشم.
می خوام بشم یه ندای جدید
یه ندا بدون قلب
که جز خودم کسی رو نبینم
دیگه واسه دنیا هم تره خورد نکنم
فقط یه مشکل کوچک بسیار بزرگ دارم و اون اینکه نمی دونم باید از کجا شروع کنم.



۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

منه بی حرف

اگه آپ نمی کنم نه اینکه نیستم
هستم
ولی
خستم :دی
همین دورو ورام ، کمی بی سر و صدا شدم.
شاید یه روز دوباره نوشتنم بیاد.
برمی گردم.

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

زندگی

زندگی کوتاه است
قوانین را زیر پا بگذار
بسرعت ببخش
با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس
همیشه بخند
هیچ وقت لبخند را از لب هایت دریغ نکن
مهم نیست زندگی چقدر عجیب است
زندگی همیشه آنطور که ما فکر می کنیم پیش نمی رود
اما تا زمانی که هستیم ، باید بخندیم و سپاسگذار باشیم

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

اتفاق

هر چی فکر می کنم نمی تونم بفهمم چرا اینطوری شد.
چرا یه سری اتفاقا اینقدر سریع می افته و تموم میشه؟؟!!
خدا چند وقته بد داره منو تحقیر می کنه :(
پاشو گذاشته رو غرورمو با تمام توانش داره لگد مالش می کنه.
فکر کنم دیگه آخرامه.
یه روز گفتی من هیچ وقت تموم نمیشم ، من تازه شروع نشده بودم تغییرم واسه این بود که بسرعت بسمت زوال در حرکت بودم.
چیزی به تموم شدنم نمونده .
شاید بد شروع نکردی ولی افتضاح تموم کردی.
بگذریم
کار من از گذشتنم گذشته .

بیاموز

وقتي راه رفتن آموختي، دويدن بياموز و دويدن كه آموختي، پرواز را. راه رفتن بياموز، زيرا راه هايي كه مي روي جزيي از تو مي شود و سرزمين هايي كه مي پيمايي بر مساحت تو اضافه مي كند. دويدن بياموز، چون هر چيز را كه بخواهي دور است و هر قدر كه زودباشي، دير و پرواز را ياد بگير نه براي اينكه از زمين جدا باشي، براي آن كه به اندازه فاصله زمين تا آسمان گسترده شوي.

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

خط فقر

بفرما ما هر چی تلاش می کنیم از زیر خط فقر بیایم بیرون نمیشه که نمیشه .
همچین سفت خفتمونو گرفته که حدو حساب نداره.
البته من نگرانیم بابت موضوع دیگه ایه که بماند ولی اممما !!!
اعلام شده خط فقر تو تهران 700 هزار تومانه
یکی منو از این زیر نجات بدههههههههههههههههههههههههه :دی

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

من و خوابهایم

خدایا آخه مگه میشه ادم تو خواب گریه کنه صبح که از خواب پا میشه چشماش هم پف کرده باشه هم قرمز باشه ؟؟؟!!!

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

تشکر

خدا جونم بخاطر خلق بادمجون ازت خیلی سپاسگذارم .
یه تشکر ویژه هم از کاشف سیب زمینی سرخ کرده دارم .

الله

من همیشه فکر می کردم الله خدای خالقه
ولی مثل اینکه بعضی ها فکر می کنن خدای مخلوقه !!!!!!
احساس مالکیت بر خالق معنا نداره.
خالق رو به هر اسمی از اسماءش میشه صدا کرد فارغ از مرزهای جغرافیایی و دینی.
چه بگم الله
چه صداش کنم خدای من
شادای
هو
ال
ادونای
و
و
و
خدای من خدای خالق بی همتاست
که تمام دنیا مخلوق دستان پر توانشه
فارغ از مرزهای جغرافیایی و دینی

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

افی

افی جون می خوام از مشکلات تو و اینترانت و قطار جهانگردی بگم ولی چه کنم که نوشتنم نمی یاد.
منو ببخش که تو این شرایط حساس و خطیر تنهات گذاشتم :(

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

منه بیقرار

چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

آدرس

نمی دونم چرا بعضی از مشترکین گرامی و دلبند وقتی می خوان آدرس بدن از ورودیه کهکشان راه شیری شروع می کنن ؟؟؟!!! :دی

مردم آزاری

آخه آدم عاقل وقت مردم آزاری از خودش مایه می زاره؟
داشتم خفه می شدم:دی

خواب

دیشب مییییهمان خوابم بودی
دیشب تو بودی و بیکران دریا و منی که حتی قانعم تنها به دیدن رویایت