۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

برف

ما که نفهمیدیم
مگه از آریاشهر تا سعادت آباد چقدر اختلاف سطح و فاصله و این حرفاس که اینهمه اختلاف دما دارن با هم
اونجا ( آریاشهر) میشه حموم آفتاب گرفت
اینجا یه کللله داریم از سرما بندری می رقصیم
شوفاژ شرکتم که نا نداره بیچاره
خدایا این زمستونو سرما و این حرفا کی تموم میشه آخه (اینجا زمستون شروع شده )
خدایا آرزو می کنم تو زندگی بعدیم خرس باشم که شش ماه سرد سالو بخوابم
تو که فعلا فقط نیازهای روزمره رو اونم دقیقه 90 بر اورده می کنی هر وقت وقت کردی به آرزوهام سر بزنی حواست به اینم باشه لطفا . دستت درد نکنه
راستی ذونکن آرزوهامو کجا گذاشتی ؟ هر چی می گردم پیداش نمی کنم؟
اگه توهم اونجا اسیر بروکراسی اداری شدی میتونم خودم دستی ببرم امضاهاشونو بگیرما !
شاید زودتر بر آورده شدن
تازه میتونم اینترنت مورد نیاز اتوماسیون اداریتم خودم تامین کنم بلاخره تو این همه به ما حال میدی در کنار کلی ضد حال مام باید هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم دیگه خدامونی آخه:دی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر