۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

سالگرد

خوووووووووب مامان جان دیگه از تین ایجری در اومدی و نشستی بین حوریای بهشتی شمع 20 سالگیتو فوت می کنی.
به به به به به سلامتی منم که اومدم سرکار و از صب دارم هی فکر می کنم که چه مامان گلی داشتمو هی دلم برات تموم می شه.
پسرتم که تق سال جدید که در رفت کاسه کوزه رو جمع کرد دست عیالو گرفت رفتن شمااااااااااااااااااااااااااال (البته در جریانی که منم تازه برگشتم)
فردام که تولد همسرته دیگه دو سالش تموم شده و یحتمل دندون درآورده و لابد راهم می تونه بره و اول شیطنتشه ( خدا به فریادت برسه)
سلام مخصوص بهش برسون از قول منم بهش بگو اون 206 مشکیه که یه بار گفتی تو پارکینگه چرا من هر چی نگاه می کنم نیست؟
فقط مامانم حواستون باشه احیانا اگر خواستید دوباره بیاید این دنیا وقتی بیاید که این عمامه به سرا به درک واصل شده باشن نیاین دوباره اسیر شید از ما گفتن حالا خود دانید.
خیلی دوستون دارم هر دوتونو
دلمم براتون تنگ شده حسابی
به بابا بگو حالا مجبورم هم شیرمو خودم داغ کنم هم ماشینو از تو پارکینگ خودم در بیارم( البته وقتی 206 مشکیه تو پارکینگ باشه نه الان ریحانه رو که فروختم ررررررررررررفت)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر